آغوش باران

طنز-مطالب جالب -داستانهای خواندنی و دانلود

آغوش باران

طنز-مطالب جالب -داستانهای خواندنی و دانلود

دختری از کوچه باغی می گذشت

 

 

دختری از کوچه باغی میگذشت

یک پسر در راه ناگه سبز گشت

در پی اش افتاد و گفتا او سلام

بعد از ان دیگر نگفت او یک کلام


دختر اما ناگهان و بی درنگ

سوی او برگشت مانند پلنگ



گفت با او بچه پروی خفن

می دهی زحمت به بانوی چو من؟


من که نامم هست آزیتای صدر

من که زیبایم مثال ماه بدر

من که در نبش خیابان بهار

مبکنم در شرکت رایانه کار


دحتری چون من که خیلی خانمه

بیست و شش ساله _مجرد_دیپلمه


دختری که خانه اش در شهرک است

کوی پنجم_نبش کوچه_نمره شصت


در چه مورد با تو گردد هم کلام

با تو من حرفی ندارم والسلام

 

 

 

 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد